افکار مشوش

نوشته های ذهن آشفته من

نوشته های ذهن آشفته من

خواب

يكشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۱۹ ق.ظ

دیشب، بعد یک روز از تولدش خوابشو دیدم...
توی یه گروهی ک نمیدونم چی بود پیام گذاشته بود ک میدونین چرا منو این نمیتونیم همو فراموش کنیم؟ چون مدام توی فیس بوک و اینستا همو میبینیم و برای همین همو بلاک کردیم!!!:)) 
چ خواب مزخرفی بود نمیفهمم...
پارسالم شب تولدش خوابشو دیدم...
توی این 4 سال روزی نبوده ب یادش نباشم... من چقد اشتباهیم:(
نمیدونم آه اون بود یا آه بابام ک گفته بود راضی نیستم...ک گیر یه خونواده دوقطبی افتادم. حتی توی فامیلشون خجالت میکشم ازینکه عروس اینام... منی ک یه عمر بخاطر خونواده خوبم سرمو بالا گرفتم حالا اعتماد ب نفسم لهه لهه... 
نمیدونم چ آهی بود ولی هرچی ک بود خیلی قوی بود ک باعث شد از بعد ازدواجم احساس کنم هیچ وقت نمیتونم حس خوشبختی داشته باشم. 
شما در برابر یه احمق هستین...
ک میدونس با این پسر خوشبخت نمیشه ولی بخاطر لجبازی با خودش باهاش ازدواج کرد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۰۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی