افکار مشوش

نوشته های ذهن آشفته من

نوشته های ذهن آشفته من

خاک تو سرم با این اخلاقم

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۱۶ ب.ظ
بضی وقتا با خودم میگم کاش یکم بدجنس بودم و انقد زود عذاب وجدان نمیگرفتم... 
اونم تازه توی کار من ک انقد با همه سروکله باید بزنی... کاش میتونستم یکم خشن باشم تا لاقل همه چی باب میل خودم باشه و همه چیو بتونم قانونی پیش ببرم...
ولی انقد ساده عذاب وجدان میگیرم ک خااااااااااک برسرم کنن.
مثلا همین رفت و آمد خدمات با سرویس... ک از سر اجبار مجبورم تا دقیقه آخر واستم و خانومو سوار کنیم و ببریم وخودم 10 دقه دیرتر برسم بخاطری ک اینو باید برسونیم...
یا همین ک یک مریضی بیماری خاصه یا نداره وقتی میاد پیشم لال میشم و هرکار ک بخواد واسش میکنم.
و بعد اگه انجام ندم عذاب وجدان میگیرم بخاطر همش! خیلی مسخره س. نه؟
اینکه زود کوتاه میام. با همه کنار میام. خودمو با همه شرایط وفق میدم واقعا مزخرفه. 
بضی وقتا ناراحتم ازینکه انقد دلم میسوزه برا بقیه و هیشکی دلسوز من نیس...(البته بجز مادر پدرم ک فلا اونا هم نمیتونن شرایطو تغییر بدن..)
پ.ن: آقایی برگشته ولی هنوز پیش من نرسیده... اتوبوس گیر نیاورده. شاید آخر امشب برسه... نمیدونم ولی دلم تنگه واسش و از این شرایط خسته.
اون همکار نامردی ک بهم این مرکز رو انداخت و رف رو هیچوقت نمیبخشم ک زنگ میزنه ساعت 1 میگه من تو پانسیون پاهامو انداختم رو هم و دارم نهار میخورم اونوقت من بیچاره باید تا 4 الاف اینجا واستم.... بخاطر اعتماد بیجا به یک همکار گرگ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۲۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی