عشق یا چی؟
بعد داشتم ب این فکر میکردم ک چ جالب! من انواع اقسام عشق ها رو تجربه کردم...
من آدم عاشق پیشه ای بودم ولی دنبال این نبودم ک اینو اونو عاشق خودم کنم و لذت ببرم ازین کار. حتی گاهی اذیت شدم ک یه نفر عاشقم بود و نتونسم کاری بکنم. و اگرم خاسم کاری بکنم طرفو هوا برداشت! در حالی ک قصد من فقط کمک کردن بود واسه اینکه احساسه عمیقتر نشه.
عشق لب ساحل اولین عشقی ک بخاطرش کنکورمو خوب خوندم و انگیزه م شده بود واسه دکتر شدن! و همین شاید بهترینش بود ک انقد انگیزه خوب در من ایجاد کدر ک الان در این مقطع باشم.
عشق کسی ک از خودم یه سال کوچکتر بود ولی تفکر و اندیشه و طرز نگاهش ب زندگی سال ها بزرگتر... ک ناکام موند.. ک این منو ضربه زد. ک باعث شد با خودم و دوروبرم لج کنم. ک منو بیچاره و بیچاره تر کرد...
عشق استاد زبانم ب من ک باعث شد بالاترین نمره اون ترم باشم با اینکه میدونسم اینجوری نیس و تصویری ک انگشتمو گذاشتم روی سوراخ لپش و غرق خنده شد...
عشق همکلاسیم یا بهتره بگم ترم بالاییم ک شاید عشق نبود و لجبازی بود با خودم و گذشته ک اشتباه بود.... ک همین مهمترین اشتباهم بود.
عشق همکار یا پرسنلم بهم ک حتی انگیزه میده بهم واسه سرکار اومدن.
دیروز بهش میگم نمیتونم ناراحتی یکی از پرسنلامو ببینم. میگه آآآآآوووووو پرسسسسسسنللللل!!! :)) ناراحت شد. گفتم لوس نشو دیگه بابا هیچی نمیتونم بهت بگم از بس زود ناراحت میشی.
عشقای جالبی داشتم و الان ک نگاه میکنم همشون واسم فان بودن ک گاهی جنبه جدی پیدا کردن و گاهی جنبه کل کل داشتن.
و واقعا هم بیشتر جنبه کل کل داشتن! چرا همچین آدمی ام ک کل کل میکنم سر این چیزا آخه!
خدایا آدم کن منو ب حق همین ماه رمضونی.
و الان ک فکر میکنم میبینم هیچ وقت واقعا از ته قلبم عاشق کسی نبودم ک اگه اینطوری بود عشق آدمو انقد درگیر خودش میکنه ک بعد از اون حاضر نیسی دیگه ب کسی نگاه کنی.
شاید مشکلم اینه ک آدم راحتیم و زود با پسرا صمیمی میشم. ک یا اونا صمیمیت رو چیز دیگه برداشت میکنن یا من واقعا خرم!