افکار مشوش

نوشته های ذهن آشفته من

نوشته های ذهن آشفته من

روز استرس زا!

پنجشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۳۰ ق.ظ
نمیدونم خدا میخواد منو امتحان کنه یا حالمو خوب کنه ولی این روزا عجیب حالم خوبه! 
سمتم یه فرشته نجات فرستاد تا باعث شه بیشتر با خودمو گذشته م کنار بیام. و حرف زدن باهاش انقد منو آروم میکنه ک ماتم دارم در نبودنش این همه حرفای تو دلمو ب کی بگم؟
از همه چی واسش گفتم...از تموم اتفاقات زندگیم، از روحیه خرابم از قرصای ضد افسردگی ای ک میخوردم و بازم خوب نبودم...و انقد باهاش حالم خوب شد ک درک کردم وقتی میگه در حال زندگی کن یعنی چی... و بهش قول دادم ک دیگه هیچوقت تو چشام غم نباشه و تو دلم ناراحتی نباشه ... و شبی ک با حرفاش صبح شد دلمو آروم کرد.
و حسرت خوردم از اینکه چرا با کسی ک باید، انقد راحت نبودم هیچوقت و نتونستم انقد عمیق حرفای دلمو بزنم تا کنارش آروم باشم. و کنارش مدام حس بیقراری و ناراحتی ولم نمیکنه. واقعا تموم ما آدما کم داریم همچین کسیو تو زندگیمون. کسی ک بشه تموم حرفای نگفته ت رو بهش بگی و بشه سنگ صبورت. و بازم با تموم چیزایی ک تعریف میکنی و میگی هنوزم دوست داشته باشه و نظرش در موردت عوض نشه. کسی ک انقد بهش اعتماد کنی ک تموم نگفته هاتو بهش بگی. خدایا مرسی واسه این تجربه... مرسی ک بلاخره فهمیدم داشتن یه رفیق از جنس اعتماد ینی چی... و شاید یه روزی نباشه یا نباشم تا بقیه حرفامو بهش بگم ولی همیشه ته قلبم طعم داشتن یه سنگ صبور رو چشیدم.

پ.ن: امروز روزیه ک یک ساله واسش استرس داشتم! مهمونی مامانمه و من هرسال از سر ادابازی خونواده ای ک دیگه واسم پشیزی ارزش ندارن اذیت میشم و مدام استرس دارم چ اتفاقی میفته. امسال قسم خورده بودم ک دعوتشون نمیکنم و حتی کارت دعوتم نبردم واسشون ولی بااااااز دیشب پسرشون زنگ زد ک بهشون تلفنی گفته و اونا هم گفتن اگه اینجا باشن میان و من پشت تلفن کلی باهاش دعوا کردم ک چرازدی زیر قولت و نباید بهشون میگفتی . بودنشون اذیتم میکنه. و اونم میگه بخاطر حرف مردم مجبورن ک بیان تا نگن با هم قهرن. گفتم بذار بگن قهرن. بذار بفهمن اخلاق گندشون رو ک با هیشکی رابطه ندارن. چرا منو اذیت میکنی؟ چرا میدونی با چیزی ک اذیت میشم مدام تکرارش میکنی؟ چرا منو نمیبینی؟ حرف مردم بیشتر از روحیه من واسه تو ارزش داره واقعا؟ بهش گفتم ناراحت نشن و بگن چرا واسه ما احترام برنداشتی. من میرم سر میز دوستام و حتی یه لحظه نمیرم سر میزی ک هر لحظه ممکنه بهم تیکه بندازن. میگه بهشون سپردم تیکه بارت نکنن!!!!!!!!!!!!!!!!!! ای خدااااااااااااااااا من برم دردمو ب کی بگم آخه؟ ینی واقعا یه چنین چیزی نیاز ب سفاش کردن داره؟ ک بگی توروخدا ب فلانی تیکه ننداز؟؟؟ گفتم تیکه هم نندازن من میشناسمشون سر میزی ک بشینن چقد بد منو میگن. من میدونم اینا فقط واسه تخریب من میان. من میدونم اینا هیچ کاری رو واسه شادی دل منو تو نمیکنن میان نمک میپاشن رو زخم منو تو و میرررررررن و میرن  و منت میذارن واسه اومدنشون. و گوشیو قط کردم و فقط گریه کردم از این همه مخمصه و بدبختی.
این همه فریاد رو توی دلم نمیدونسم کجا بزنم... یاد حرف رفیق جانم افتادم ک گف اگه بفهمم کسی ناراحتت کرده یا حرفی آزرده ت کرده دنیا رو کن فیکون میکنم! و حالا حتی همین رو نمیتونسم ب رفیق جانم بگم ک اگه میفهمید انقد بهم ریختم دنیا رو بهم میریخت... 
من دنبال یه جو آرامشم فقط تو زندگیم و خیلی سعی کردم کسایی ک این آرامشو از من میگیرن دور کنم از خودم ولی بضیا نمیذارن دورشون کنم. نمیدونم اگه هرکس دیگه بود و میدید عشقش داره انقد اذیت میشه چکار میکرد. ولی من بارها ب این نتیجه رسیدم ک حتما منو قلبا دوس نداره ک روحیه من براش مهم نیس. حال من هیچ وقت براش مهم نبوده. هیچ وقت ازم نپرسیده حالت چطوره و از تو چشام حالمو بخونه. حتی اگه نتونه هم ادعاش رو هم نکرده. 
حتی منو نشناخته ک چقد زود رام میشم ک اگه میدونس انقد راحت منو ب حال خودم نمیذاش. اگه میدونس با چ چیزای کوچیکی آروم میشم هیچوقت نمیذاش انقد بهم بریزم. اگه منو واقعا دوس داشت حداقل الان ک یه هفته س ب بهونه کار از من دور شده روزی 4-5 بار زنگ میزد و مواظبم بود. ولی شاید باورتون نشه ک دیروز خودم فقط یک بار زنگ زدم و اون حتی ب خودش اجازه نداد یه بار ب من زنگ بزنه.
خدایا این غمای تو دلمو چ کنم؟ اینو ک دیگه ب هیشششکی نمیتونم بگم. اینو ک دیگه نه رفیق جانی میفهمه نه شریک زندگیت و نه دوستت! و همین چیزاش ک روح آدمو کم کم سوهان میکشه و خش میندازه. آینه روحت رو جوری کدر میکنه ک دیگه هیچوقت با هیچی صاف و زلال نمیشه. 
و من هرچقدرم ک با یکی احساس راحتی کنم بازم روحم نمیتونه اوج بگیره. پر و بالم شکسته و بیصبرانه منتظرم فقط از ایران برممممم... انقد برم و دور شم ک حتی شاید فکرهام رو هم جا بذارم و با ذهن خالی اوج بگیرم....
پ.ن: دعا کنین اونی ک دعوت نکردم ولی گفته ک میخواد بیاد، واقعا نتونه بیاد ... دعا کنین آرامشم بهم نریزه. 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۳/۱۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی