افکار مشوش

نوشته های ذهن آشفته من

نوشته های ذهن آشفته من

میرم

سه شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۴۰ ق.ظ

تا تصمیم میگیرم جامو عوض کنم یا یه فرد جدیدی میاد یا یه چیزی میشه ک نمیشه. 
باز تصمیم گرفتم برم یه روستای دیگه، زنگ زدم میگه نمیشه باید ببینیم اون فرد جدیدی ک میاد کجا رو انتخاب میکنه. یا اگه میخوای زودتر بری باید جانشین بیاری.
گفتم بابا شماها حقتونه برین توی بلک لیست! الانم ک بچه ها کمر بستن ب بلک لیست کردن اینجا و بساطیه :)) کرکر خنده... یه دهه هفتادی اومده داره از حق ماها دفاع میکنه :)) ما ها ک همیشه مطیع بودیم و هرچی میگفتن میگفتیم چشم..!
دیروز نیکی اومد تو اتاقم بعد 3 روز و گف میخوای مرکز رو عوض کنی؟! جا خوردم! چقد اینجا زود خبرا میپیچه! ینی من با یه نفر توی اون روستا صحبت کردم بعد کل مرکز خودم خبر دارن الان! در این حد :)))))
جوابشو ندادم و سرمو انداختم پایین. گفتم ینی اینجا انقد دلتو زده؟ گفتم اذیت میشم اینجا. گف بخاطر من؟ و جوابشو ندادم..باز گف بخاطر منه؟ گفتم نه بخاطر خودمه! مشکل خود منم... من نمیتونم با خودم و خط قرمزهام کنار بیام. گف چرا فک نمکینی ب اینکه منم دارم اذیت میشم! گفتم بخاطر همین میخوام برم ک دیگه اذیت نشی... گف تو چرا بری من میرم... گفتم نه تو از من موندگار تری، مسلما تو باید بمونی و اونی ک باید بره منم... خلاصه گف شب ببینمت . من گفتم نه!
میدونم کاری ک دارم میکنم درسته برعکسه تمام کارایی ک میدونستم اشتباهه و انجام دادم. حالا میدونم درسته و انجام میدم. 
من میرم... میرم تا بفهمه چ کرد با من... حتی شده کار رو به رییس و معاون دانشگاه میکشونم یا توقف میزنم ولی میرم... محاله بیشتر از یه ماه دیگه اینجا دووم بیارم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۳۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی