خدا کنه بریم...
بدبختی ای گیر افتادیم برا این مهرای ارجاع...
هی باید توضیح بدیم، هی باید دعوا کنیم، هی باید فوش بخوریم، هی باید عصبی بشیم سر یه مهر مسخره و سیستم مسخره تری ک دولت راه انداخته...
ینی...
لااله الله... 10 بار نوشتم و پاک کردم... گفتم پسفردا میان منو ب جرم توهین ب وزارت بهداشت میگیرن...
ولش کن هیچی نگیم بهتره.
میخوایم ازینجا بریم... کار همسری ک درست نشد و بدبختی و استرسی داریم سر این... و سفرم ک کنسله مسلما... خدا کنه کارمون برا رفتن ازینجا درست شه.
انتظار دارم مامان اینا هم بدون ما نرن سفر، نمیدونم میخوان چکار کنن.. اگه برن عمیقا ناراحت میشم ک وجودمون بین اونای دیگه براشون مهم نبوده و یا حتی هوای عروسشون رو بیشتر از دخترشون دارن، ولی هیچ وقت هیچی نمیگم... و فقط از درون خرد میشم...بی صدا، مث همه روزای دیگه...
کاش یکم منو خشن تربیت میکردن و یاد نمیدادن تو همه چی باید کوتاه اومد و یاد داشتم از حق خودم دفاع کنم و جلو بقیه واستم و ب همه تحمیل کنم ک حرف باید حرف من باشه... دریغ از یکم احساس ریاست و حیف از این همه مهربونیم:(((