افکار مشوش

نوشته های ذهن آشفته من

نوشته های ذهن آشفته من

توروخدا دلم تنگ نشه!

سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۰۴ ب.ظ

خب مسلما هرچی درگیری م با بچه های مرکز بیشتر باشه مشتاق تر میشم برای رفتن...
دیروز سر یه چیز الکی با نیکی بحثم شد و دعوا کردیم و مثلا قهریم الان! و من با خودم داشتم فک میکردم اگه ب این انقد رو نداده بودم حالا تو روی من وانمیستاد و نمیگف ب شما ربطی نداره. خودم پررو کردم اینا رو! و مسلما در یک محیط جدید میدونم چ جوری برخورد کنم تا بفهمن نباید ب هرکسی هرچیزی گفت!
خلاصه ک وقتی این حرفا پیش اومد خیلی مصمم تر شدم برای رفتن و گفتم بهتر! بذار روزای آخر با من خوب نباشه تا راحتتر بتونم دل بکنم..
کلی چیزی تو ذهنم بود! میخواستم واسه خدافظی واسش یه بونسای بگیرم... یا واسه خدافظی باهاش برم بیرون و آخرین سیگار رو باهم بکشیم! ولی به یک باره تمام این تصاویر توی ذهنم فروریخت و با خودم گفتم مگه دیوانه ام؟ واسه کسی ک هیچ ارزش و احترامی قائل نیس و فک میکنه با چند سال سابقه کار بیشتر میتونه حرف مفت بزنه خرج کنم و کاری بکنم!
هنوز یادم نرفته تولدی ک برا بچه ها گرفتم و انقد خرج کردم ب اسم خودش تموم کرد و حتی بقیه پولم رو هم پس نداد!!!
آدم انقد چندش آور آخه؟ خدایا! از خودم بدم میاد برای وقتایی ک کنارش بودم... خاکبرسرم کنن... ک انقد خودمو حقیر کردم... خاکبرسرم کنن ک انقد ساده بودم...
نمیتونم هضم کنم اصن این موضوع رو و مدام خودمو فوش میدم فقط! ...

روز قبلشم ک قوام ریده بود ب اعصابم و دیروزم این... شبشم ک داداشم حالش خوب نبود و درد داشت و بعدشم ک شوهرخاهر! و کلا این هفته، هفته عجیبیه!
باید زودتر تموم شه بلکه یکم آروم بگیرم... 

امروز همکار جدیدم اومده بود اینجا رو ببینه و نشستم واسش کلی توضیح دادم در مورد کار! همسایه قنبر ایناس! دلم برا قنبر واقعا تنگ میشه! امروز نشستیم باهم کافی خوردیم و حرف زدیم... نمیدونم توی محل کار جدیدم ازین جور آدمای با مرام پیدا میشه یا نه... 
شاید جای جدیدم از غم دوری و تنهایی بپوسم اصلا! ولی نباید هیچوقت یادم بره ک دلم برای انجا تنک نشه... ک چقد اعصاب خردیای بیخودی داشتم اینجا... ک چقد بیخود یکی میومد میرید تو حالم و میرفت... یادت نره توروخدا! توروخدا دلت تنگ نشه!!!!

دیروز بعد متلک هایی ک منو نیکی بار هم کردیم... زنگ زده میگه من ازین ب بعد کاااااملا رسمی برخورد میکنم باهات! گفتم آره لطفا رسمی باش چون داری از اخلاق من و موقعیت خودت سو استفاده میکنی! خلاصه ک ریده شد توی رابطه مون... گرچه میدونم میاد یه روزی دوباره توی اتاقم و حرف بارم میکنه ولی فقط 15 روز دیگه باید تحملش کنم و بعدش برای همیشه شاید دیگه نبینمش....:(

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۲۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی