افکار مشوش

نوشته های ذهن آشفته من

نوشته های ذهن آشفته من

اومد

يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۸:۵۳ ق.ظ

عههه من دیروز یه عالمه تایپیدم یهو برق مرکز رف وسط نوشته هامو همه پرید. بعد من فک میکردم ک ارسال کردم ولی الان نگا کردم و دیدم ک نههههههههههههه ارسال نشده و زدم تو سرم.
هیچی دیگه خبر اینکه آقایی اومد و کلی گل بارون کردیم و صحنه احساسی و خیلی خوب بود. تازه فهمیدم ک چقد دلم براش تنگ شده بود و چقدر الان قدر بودنشو میدونم. و آقایی دو تا کادوی خوشگل هم بهم داد.
یه سفر یهویی هم رخ داد تو عید و قراره راهی شیم سفر.
آقایی گف اون عوضیا هنوز سند رو آزاد نکردن و 60 تومن بدهی دارن تا اونو بدن و سند آزاد شه، دروغگوهای پست فطرت. 
دفترچه خاطراتش رو آقایی داد نگاه کردم، نوشته بود اصلا از اونا حس خوبی نمیگیره و ناراحت بود... مث من ک آرزوی مرگ دارم، آرزوی مرگ کرده بود ولی آخرش نوشته بود نه! خانومی هنوز ب من احتیاج داره و من بهش قول دادم همیشه کنارشم. یه لحظه رتم تو فکر ک چقد شبیه همیم از این نظر. چقد کنار هم بودنمون باعث زنده موندنمون شده وگرنه جفتمون شاید الان نبودیم.
با همه سختیایی ک زندگی کردن باهاش داره ولی هنوزم شیرینه. هنوزم دلم براش تنگ میشه. هنوزم نباشه حس تنهایی دارم.
هرچند از همشون بریدم و خونواده گندش خودشونم نمیفهمن چقد ر..دن ولی فقط اونو میخامش

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۲/۲۷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی