افکار مشوش

نوشته های ذهن آشفته من

نوشته های ذهن آشفته من

رشد!

شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۲۱ ق.ظ

آدما میان زیر و رو میکننت، شخم میزنن روحتو، جسمتو و بعد ک خیالشون راحت شد از اینکه به تهه تهه حرفات رسیدن، میرن!
میان چنگ میزنن ب همه چیت، به گذشته ت ب حالت ب آینده ت و بعد ک فهمیدن درگیرشون شدی میرن...
میان ببینن ته دلت چ خبره...تو زندگیت چی میگذره و بعد ک ب اون حرف و چیزی ک میخواستن میرسن میذارن میرن و تورو ب حال خودت و حرفات ول میکنن... آدما خیلی بدجنسن... آدما حتی اون خوب خوباشون حتی اونایی ک فک میکنی آخر خوبین و بهترینن بازم یه جاهایی ک فکرشو نمیکنی سر چیزی ک فکرشو نمیکنی ازشون دلخور میشی و سعی میکنی نفهمن... سعی میکنی ب روی خودت نیاری چقد درگیرشون شدی تا یه وقت هوا برشون نداره. تا یه وقت فک نکنن بی جنبه ای، یه وقت فک نکنن میتونن سو استفاده کنن ازت. 
نمیدونم چی شده ولی الان میفهمم ک چقد درگیرشم. الان میفهمم چقد کم محلیش آزارم میده درحالی ک نباید اینجوری باشم آخه! نباید برام مهم باشه ولی هست! نمیدونم چرا!! نباید منتظر باشم ولی همش منتظرم. نباید نباید نباید... همه شو میدونم ولی آخر کاری ک نمیخام میشه، حرفی ک نمیخوام زده میشه و رازی ک نباید بر ملا میشه.
نمیدونم هنوز کار درستی کردم بهش گفتم از حال و روزم یا نه... ولی از اون روز ک دلم میخواد باهاش بیشتر حرف بزنم کمتر میاد و میبینمش. و من ب روی خودم نمیارم ک چقدررررر درگیرشم. نمیخوام بفهمه چقدررررر منو تسخیر کرده. چقد روم اثر گذاشته. و نفهمیده هم! ک اگه بفهمه شاید اتفاقی ک نباید، میفته.
من نمیخوام انقد درگیر کسی بشم. نمیخوام حالم ب بودن ونبودن کسی وابسته باشه. من خیلی چیزا نمیخوام ولی همیشه چیزی ک نمیخوای میشه!!
حتی از کمتر اومدنش بالا ناراحتم. قبلا ک انقد نزدیک نبود بهم مدام دور و برم بود ک توجهمو جلب کنه، الان ک خیالش راحت شده حرفمو زدم و حرفشو زده دیگه نمیاد. انگار ک ب تهه من رسیده باشه و دیگه واسش چیزی مهم نباشه و فرقی نداشته باشه.
احساس میکنم با هر درد و اتفاقی رشد میکنم و درکم بالاتر میره. الان کسایی رو درک میکنم توی زندگیم ک شاید حتی هیچوقت تو زندگیم بهشون حق نمیدادم. الان کسایی رو درک میکنم ک همیشه کاراشون برام سوال بوده! من ب درک عمیقی از دنیا و جامعه اطرافم رسیدم. 
الان بدون هیچ قضاوتی ب تموم حرفا گوش میدم و فقط درک میکنم و میفهمم هر کلمه ای ک یه نفر میگه چقدر میتونه ارزشمند باشه. 
گاهی هم فکر میکنم یه چنین درک عمیقی چقدر بده و خطرناک! چقدر ممکنه آسیب بزنه بهم! اینکه میفهمم تک تک رفتار های هر شخص نشات گرفته از چ حس دورنی ای میتونه باشه. گاهی این درک کردنه اذیتم میکنه! آدم بضی چیزا رو درک نکنه و نفهمه شاید خیییلی بهتر باشه. اینکه قضاوت غلط کنه شاید واسش خیلی راحتتر باشه چون قشاوتی ک میکنی بر اساس ارزش های شکل گرفته توی ذهنته و وقتی هم سو میشی با این ارزش ها احساس رضایت میکنی. ولی زمانی ک یک چیز رو درک میکنی و مغایر با ارزش ها و افکارته اذیتت میکنه! اینکه مجبوری قبول کنی همه چیز اون ایده آل و آرمانهای توی ذهنت نیس...
من گاهی اذیت میشم از این درک کردن ولی خیلی خوشحالم از اینکه دیگه خیلی چیزا رو میفهمم. خودمو جای خیلیا میتونم بذارم و این تجربه ارزشمندم رو ب راحتی ب دست نیاوردم، حاصل تک تک روزهای سختی بوده ک هیچوقت هیچکس نفهمید توی زندگیم کشیدمشون و همین باعث رشد من شد!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۳/۱۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی