افکار مشوش

نوشته های ذهن آشفته من

نوشته های ذهن آشفته من

غیر مستقیم!

دوشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۱۷ ب.ظ

دیروز این زنه ی دیوانه با بیمه اومده بود مرکز. انقد سرد و مزخرف سلام کرد ک از همون اول خورد تو ذوقم. زنیکه دیوانه میگی تقصیر منه اونجوری ریده به همه جا...
ب بیمه میگه پانسیون خوب و بزرگی هم بهش دادیم!!!!!!!!!!!!! گفتم اتفاقا قدیمی سازه :/ هر هفته دارم عقرب جمع میکنم از توش... 
هرچی میگفتم یه چیزی میگف عوضی... میگه من میتونسم هفته پیش بهت مرخصی ندم ... ینی آدم باید بره بمیره ک برای حق و حقوق طبیعیش سرش منت میذارن!
خاک تو سر من ک اومدم اینجا و منطقه محروم خدمت کنم! صد سال سیاه نخواستم وقتی اینجوری با آدم برخورد میکنن.
خلاصه ک رید تو اعصاب ما...
عشقمم ک دیروز اومده بود پیشم و کلی دلم باز شد... بدون ماشین! ماشین رو داده بود دست سلیطه ها و خود طفلکش بدون ماشین اومده بود این همه راه...
خیلی خوب اومد اومدنش... روحیه م عوض شد ولی موقع رفتنش دلم کنده شد...
خلاصه ک چند روزه حسابی درگیر بودم...
هنوز اعصابم از بحثای غیرمستقیم دیروز خورده...
شت ب کل این سیستم و مملکت و دنیا وزندگی!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۱۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی