غیر مستقیم!
دیروز این زنه ی دیوانه با بیمه اومده بود مرکز. انقد سرد و مزخرف سلام کرد ک از همون اول خورد تو ذوقم. زنیکه دیوانه میگی تقصیر منه اونجوری ریده به همه جا...
ب بیمه میگه پانسیون خوب و بزرگی هم بهش دادیم!!!!!!!!!!!!! گفتم اتفاقا قدیمی سازه :/ هر هفته دارم عقرب جمع میکنم از توش...
هرچی میگفتم یه چیزی میگف عوضی... میگه من میتونسم هفته پیش بهت مرخصی ندم ... ینی آدم باید بره بمیره ک برای حق و حقوق طبیعیش سرش منت میذارن!
خاک تو سر من ک اومدم اینجا و منطقه محروم خدمت کنم! صد سال سیاه نخواستم وقتی اینجوری با آدم برخورد میکنن.
خلاصه ک رید تو اعصاب ما...
عشقمم ک دیروز اومده بود پیشم و کلی دلم باز شد... بدون ماشین! ماشین رو داده بود دست سلیطه ها و خود طفلکش بدون ماشین اومده بود این همه راه...
خیلی خوب اومد اومدنش... روحیه م عوض شد ولی موقع رفتنش دلم کنده شد...
خلاصه ک چند روزه حسابی درگیر بودم...
هنوز اعصابم از بحثای غیرمستقیم دیروز خورده...
شت ب کل این سیستم و مملکت و دنیا وزندگی!