افکار مشوش

نوشته های ذهن آشفته من

نوشته های ذهن آشفته من

جابجایی

شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۷، ۰۳:۱۸ ب.ظ

روز قبل از تاسوعا بین نیکی و یه مراقب سلامت دیگه بخاطر آمار دعوا شده بود و خانومه زد زیر گریه و خلاصه بساطی داشتیم... نیکی هم اعصابش داغون شده بود و پاس گرفت آخر وقتی رف... خلاصه این چند روز تعطیلیا منم رفتم دیار و امروز برگشتم... صب نیکی دیرتر اومد و گف ستاد بوده و رفته با رییس حرفیده برای جابجاییش.
اصن یه لحظه دهنم وا موند... یه لحظه هنگ کردم و موندم چی بگم...
گفتم پس منم ک دو دل بودم برای جابجایی مرکزم حالا با اطمینان جابجا میکنم...
موندم ب خدا چ کار کنم خیلی بلاتکلیفی بدیه...
از یه طرف وسوسه میشم برای رفتن، از طرفی با وضعیت معافی ک هنوز مشخص نشده نمیدونم چکار کنم.... اگه من برم و معافی بیاد الکی میشه این جابجایی باز هم دوری... اگه معافیش نیاد باز هم از آذر دوریم...
اصن موندم بخدا! خیلی حس بدیه بلاتکلیفی

و کلا موندن اینجا حس بدیه... انقد قاطی بچه هایی ک امتحان دارن شدم ک همش منتظرم زودتر ثبت نام کنم برای امتحان ولی چ حیف ک هرروز داره هزینه امتحان میره بالا و 6000 دلار از کجامون میخوایم بیاریم!
ظهر عاشورا برای ادمین نذری بردیم و از نزدیک دیدمش... خیلی با جذبه و بامزه ...
خلاصه دیگه اینجوریا...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۳۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی